بی تفاوت اما متفاوت
*in the name of GOD*
خدا برای ما تجدیدیها
در امتحان بندگی، کلاس تقویتی گذاشته
نام این دوره ی 30 روزه رمضان است
خدا می گوید :خب ،روزه دارها
حالا موقع افطار موقع اجابت دعاست
حالا وقتش شده بخواهید از من؟ درخواست کنید
یکی می گوید :آن خرما را بده و دیگری شیر و
آن دیگری ظرف آش را
کسی اصلا حواسش به خدا نیست
تا سحر می خوریم تا مغرب می خوابیم...
خرمایی تعارف به هم میکنیم
با حسی غریب می گوییم قبول باشد
و دوباره تا سحر می خوریم
تا مغرب می خوابیم!
خدایا شاید دیدی در بیداری از تو دور می شویم
فرمودی در رمضان، خواب هم عبادت است!
برای دانلود فیلم بر روی لینک زیر کلیک کنید ...
پیامبر (ص) از شیطان پرسید : "مسجد تو کجاست ؟
شیطان گفت : بازارهایی که پر از غش و تقلب در اموال باشد !
حضرت فرمود : "با چه کسی هم غذا هستی ؟"
شیطان گفت : زنان و مردانی که بر سر سفره، نام خدا را نمیبرند!
حضرت فرمود : "چه کسی پیش تو عزیز است ؟"
شیطان گفت : کسی که دائم غرق در معصیت است و
معصیت را برای لحظهای تعطیل و رها نمیکند!
حضرت رسول (ص) از شیطان پرسید : آیا تو مؤذنی هم داری ؟
شیطان گفت : کارگردانان و مطربان شبانه، مؤذن من هستند!
شاید سر مسئله این باشد که خون آن مظلوم نفیس ترین و محکم ترین سند مظلومیت امام حسین علیه السلام بود و لذا می بایستی در بهترین جایی آنرا نگهداری کند و به امانت بسپارد تا روز قیامت بتواند از آن استفاده کند و زمین و زمینیان قابلیت امانتداری چنین امانتی را نداشته لذا آنرا به آسمان فرستاد و آسمانیان نیز با قبول آن تاج افتخار بر سر گذاشتند.
و دیگر آنکه حضرت سید الشهداء علیه السلام در راه خدا بسیار قربانی داده ولی با هدیه دادن خون آخرین سرباز خود خون گلوی شیرخواره و نهایت صبر در امر خداوندی و پر ارزش ترین و دل سوزترین توشه خود را تسلیم حضرت حق جل جلاله نمودند.
امام باقر (علیه السلام) فرمود: «حتی یک قطره ار آن خون به زمین برنگشت».
امام حسین (علیه السلام) در آن زمان فرمود:
«اللهم أحكم بیننا وبین قوم دعونا لینصرونا فقتلونا».
«خدایا تو حکم نما بین ما و مردمی که ما را دعوت نمودند تا ما را یاری کنند و اکنون ما را می کشند».
در همان حال که خون حضرت علی اصغر علیه السلام را به سوی آسمان می پاشید صدایی از عالم غیب شنید که می گفت:
«دعه یا حسین فإن له مرضعا فی الجنة»
یا حسین علیه السلام! به ما واگذار علی اصغر علیه السلام را که دایه اش در بهشت منتظر است.
حضرت فرمود:
«هون علیٌ ما نزل بی أنه بعین الله تعالى»
«این مصیبت نبز بر من أسان است زیرا خدای تعالی آنرا می بیند»
"تذکرة الخواص سبط ابن جوزی ص144"
التماس دعای کربلا دارم.یاحسین
برادران یوسف وقتی میخواستند یوسف را به چاه بیفکنند یوسف لبخندی زد
یهودا پرسید: چرا خندیدی ؟ این جا که جای خنده نیست
یوسف گفت : روزی در فکر بودم چگونه کسی میتواند به من اظهار دشمنی کند با این که برادران نیرومندی دارم ؟
اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد تا بدانم که غیر از خدا تکیه گاهی نیست …
" ای دل پاره پاره ام , دیدن اوست چاره ام "
" اوست پناه و پشت من , تکیه بر این جهان مکن "
دلم می خواهد و به شما ربطی ندارد، قبر من از قبر شما جداست و...، اما شایع ترین پاسخ بی تردید این می باشد که ای آقا؛ دلت پاک باشد سر و وضع که مهم نیست!
اما این گروه از زنان باید بدانند که سخت در اشتباه می باشند، چرا که «از کوزه همان برون طراود که در اوست» نمی شود با ظاهری که باعث جلب توجه و تحریک عده ی بسیاری از اقشار جامعه و بویژه جوانان در جامعه می گردد، ظاهر شد و بعد گفت: دلت پاک باشد، اما شاید ذکر تنها، موردی از آثار حفظ حجاب و عفاف، زنهاری باشد برای این گروه از زنان تا شاید کمی به خود آیند.
در عصر حکومت رضاشاه یکی از علمای ربانی مشهد، مرحوم آیت الله سید باقر سیستانی، سعی بسیار داشت تا به محضر مبارک امام زمان حضرت ولی عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) شرفیاب گردد. او برای رسیدن به این سعادت بزرگ، تصمیم گرفت چهل جمعه در مسجدی از مساجد زیارت عاشورا بخواند، او به این تصمیم عمل کرد و هر جمعه به قرائت زیارت عاشورا به طور کامل ادامه داد به نحوی که او خود می گوید:
در یکی از جمعه های آخر که در یکی از مساجد مشغول زیارت عاشورا بودم، ناگاه شعاع نوری را که از خانه ای در نزدیک آن مسجد دیده می شد، مشاهده کردم، حالت معنوی عجیبی پیدا کردم. از جا برخاستم و به دنبال آن نور رفتم، خود را نزدیک آن خانه رساندم، دیدم نور عجیبی از داخل آن خانه می درخشد. در را زدم و با اجازه وارد شدم. دیدم حضرت ولی عصر (عج) در یکی از اطاق های آن خانه تشریف دارند و در آن اطاق جنازه ای را مشاهده نمودم که پارچه سفیدی روی آن کشیده بودند، منقلب شدم در حالی که اشک از چشمانم سرازیر بود به آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) سلام کردم، آقا جواب سلام مرا داده و فرمودند:
چرا اینگونه دنبال من می گردی؟ و آن همه رنج ها را تحمل می کنی؟ مثل این (اشاره به جنازه) باشید تا من به دنبال شما بیایم.
روزی مردی خواب عجیبی دید، او دید که پیش فرشتههاست و به کارهای آنها نگاه میکند، هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامههایی را که توسط پیکها از زمین میرسند، باز میکنند، و آنها را داخل جعبه میگذارند. مرد از فرشتهای پرسید، شما چکار میکنید؟
فرشته در حالی که داشت نامهای را باز میکرد، گفت: این جا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل میگیریم. مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت میگذارند و آنها را توسط پیکهایی به زمین میفرستند.
مرد پرسید: شماها چکار میکنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: این جا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمتهای خداوندی را برای بندگان میفرستیم.
مرد کمی جلوتر رفت و دید یک فرشتهای بی کار نشسته است مرد با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بی کارید؟
فرشته جواب داد: این جا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند، ولی فقط عده بسیار کمی جواب میدهند. مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه میتوانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسیار ساده فقط کافیست بگویند “خدایا شکر”
که ما متأسفانه فقط تو گرفتاریها و مشکلات یادمون می یاد که خدایی هم هست و و قت شادی یادمون می ره...
نمازهایت را عاشقانه بخوان،حتی اگر خسته ای یا حوصله نداری،
قبلش فکر کن چرا داری نماز میخونی؟؟؟
آن وقت کم کم لذت میبری از کلماتی که تمام عمرداری تکرارشون میکنی
تکرار هیچ چیز جز نماز در این دنیا قشنگ نیست
هـرگـز نـمـازت را تـرک مـکـن
مـیـلیـون هـا نـفـر زیـر خـاک ،
بـزرگ تـریـن آرزویـشـان بـازگـشت بـه دنـیـاست
تـا سجـده کـنـنـد ... ولـو یـک سـجـده !